6- محرم آنه
شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۳ ب.ظ
مرا به دورترین نقاط ببر
همان جا که نه کسی، کسی را می شناسد و نه کسی سراغی از کسی می گیرد.
مرا ببر به همان دور دست ها...
دور دست هایی که فقط لذت بازی نسیم با موهایت را بشود دید
جوی آبی خنک هم از کنار صنوبری بلند بگذرد
که کمی بالاتر انبوهی از درختان کاج و سرو، قد کشیده اند،
و پایین تر چند درخت میوه...
و هندوانه ای که در بساطمان هست را
در آب قل بدهی...
و من هم بخندم
و تو مشتی آب به رویم بپاشی
و بعد ...
ندانیم با لباس های خیس مان چه کنیم!
دراز بکشیم زیر همان صنوبر
که از لابه لای شاخه هایش
نور می پاشد روی سر و صورت و لباسمان
و تا وقتی خشک شویم،
بگویی و بشنوم
بگویی و بشنوم
بگویی و بشنوم
و
بگویم و بشنوی
خوب است دیگر، نه؟؟؟
مرا می بری با خود؟
۹۴/۰۴/۰۶