16- حرف های تکراری
حرف، حرف است
حالا تکراری یا جدید.
جدیدها بیشتر طالب دارند.
ولی بعضی حرف ها
تکرارشان قوت قلب می شود
یک چیزهایی را یادت می آورند
باید باشند تا یادت نرود
هر چقدر هم تکراری
هر چقدر هم یکنواخت
باید باشند...
مثلا همین که
مدام یادت بیاید باید شکر کنی
نه این که راست و چپ فقط نق بزنی و غرغر کنی!!
بله، زیادند عواملی که بتوان به آن ها متوسل شد و به جان خدا غر زد
ولی تعداد شکرهایی که باید انجام بدهی و نمی دهی
و خدا هم اصلا به روی خودش نمی آورد این همه روداری ما را خیلی خیلی بیشترند! ! !
درست مثل همین نفسی که به سادگی می آید و می رود و ما به گمانمان وظیفه اش هست لابد!!!
حالا چه آدم هایی که این نفس وظیفه ای! را با چه مشقتی می کشند.
و ما هم که رو دار!
و یا اینکه راست راست می چرخیم و این ور و آن ور می رویم، بی هیچ مشکلی.
و ما هم که رو دار!
از این مغز هم که چپ و راست کار می کشیم برای درآوردن آن همه مشکل ناکجا آبادی که انصافا هم نبوغ خاصی در این زمینه داریم! بدون اینکه استراحت کند، حتی وقتی خوابیم. قلب هم که گفتن ندارد دیگر ...
و ما هم که آخر رو داری!
اصلا فاکتور می گیریم همه ی اینها را...
خدایا شکرت که یک روز دیگر از عمرمان گذشت، به آرامی ، به خوبی، به بی دردسری...
و چه بلاها و دردهایی بود که از سرمان گذراندی و نفهمیدیم،
چه سختی هایی که قرار بود به ما برسد و تو آنها را از صافی خودت رد کردی و آسان ترش را به ما رساندی.
شکر همه ی آنهایی را که فراموش کرده ام و آنهایی را که اصلا فکرش را نکرده ام.
شکر که این همه رو داری ام را رو گرداندی و از من رو نگردادی ...
شــ ــکــ ــر
چه مناجات قشنگی ...
سلام بر یکی از باران زمینی خدا :)