دونات

دونات

روزانه نوشت های ذهن پرکن خود را اینجا می نویسم.
همین!

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

18-اولیش اینجا، "مامور"! کلید خورد.

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۱۱ ب.ظ
اقای موذنی نمی دانم موقع نوشتن مامور به چه فکر می کرده اید و کجاها ولی شاید ناخوداگاهها جایی خیلی دور با هم تقاطعی ایجاد کرده اند و یا خیلی ساده از کنار هم گذشته اند. فقط رد شدند!!! و الان اینجا اینگونه بازخورد کرده اند!

---------------------


بخشی از فصل اول:

اما خواننده عزیز بدان و آگاه باش که در نوشتن خاصیتی هست که در گفتن نیست. وقتی قلم به دست میگیری – چه نویسنده باشی چه نباشی – قلم خواصی دارد که آن خواص را به تو – چه بخواهی چه نخواهی – منتقل می کند. برای اینکه قلم صاحب دارد و مثل هر چیز دیگر این دنیا حساب دارد. برای همین است که نویسنده ها وقتی می نویسند، یک جور آدمند و وقتی نمی نویسند و مثل ما اسیر زندگی روزمره اند، یک جور دیگر. و معمولا از سطح توقع ما پایین تر، چرا که وقت نوشتن از خود دورند و به صاحب قلم نزدیک.

جالب است بدانید که صاحب قلم به اندازه ی دنیا و به اندازه ی همه ی آدم هایی که هوسی از نوشتن در سر دارند، در جهان منتشر است و درست برابر با قد و قامت هر نویسنده ای به خود هیات می گیرد.



"کتاب مامور _ علی موذنی_کتاب نیستان"





اقای موذنی نمی دانم موقع نوشتن مامور به چه فکر می کرده اید و کجاها ولی شاید ناخوداگاهها جایی خیلی دور با هم تقاطعی ایجاد کرده اند و یا خیلی ساده از کنار هم گذشته اند. فقط رد شدند!!! و الان اینجا اینگونه بازخورد کرده اند!

حس های خوبی داشتم موقع خواندنش و ممنون .

جاهایی هم بود که نثرش را با ذهنم تطابق دادن سخت بود.

ولی واقعا از خواندنش لذت بردم. جاهایی بود که می توانستم ایلیا را در خود ببینم و جاهایی هما را می توانستم درک کنم. حتی جاهایی هم اقای عبادی !

موقع خوردن چای و گز ایلیا و اقای عبادی به شدت در خودم می دیدم طلب چای را. ولی موقعیتش نبود و حسرتش ماند.

و جایی هم بود که منزجر شدم از تفکرات شومی این چنینی، صفحه اش را به یاد ندارم...

و البته این کتاب از آن دسته کتاب هایی بود که دفتر یادداشتم موقع خواندن همراهم بود و در ان پر است از جملات و تکه هایی که ذوست می داشتم و ممنون.

--------------------------------------------------------------------------------------


بخش هایی از کتاب:


بخشی از فصل اول:

اما خواننده عزیز بدان و آگاه باش که در نوشتن خاصیتی هست که در گفتن نیست. وقتی قلم به دست میگیری – چه نویسنده باشی چه نباشی – قلم خواصی دارد که آن خواص را به تو – چه بخواهی چه نخواهی – منتقل می کند. برای اینکه قلم صاحب دارد و مثل هر چیز دیگر این دنیا حساب دارد. برای همین است که نویسنده ها وقتی می نویسند، یک جور آدمند و وقتی نمی نویسند و مثل ما اسیر زندگی روزمره اند، یک جور دیگر. و معمولا از سطح توقع ما پایین تر، چرا که وقت نوشتن از خود دورند و به صاحب قلم نزدیک.

جالب است بدانید که صاحب قلم به اندازه ی دنیا و به اندازه ی همه ی آدم هایی که هوسی از نوشتن در سر دارند، در جهان منتشر است و درست برابر با قد و قامت هر نویسنده ای به خود هیات می گیرد.

او لطیف و نامرئی است، مگر به اذن خداوند بخواهد به چشمی درآید، که اگر درآید، آن وقت تو هیچ قلمی را پیش از آن که وضو داشته باشی، به دست نمی گیری و از شوق حضور او قلم را به نمایندگی صورت او می بوسی.

 

***********************************


بس که عجولید! حتما می دانید عجله سلاحی است در دست شیطان که آن را به جان آدمیزاد می اندازد تا تحقیرش را به چشم ببیند.

ص21


************************************

"کتاب مامور _ علی موذنی_کتاب نیستان"


پ.ن: از این پس کتاب هایی را که می خوانم و دوستشان دارم یا موردی دارند که می خواهم بنویسمشان اینجا مکتوب می شود :)



موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۹
باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی