دونات

دونات

روزانه نوشت های ذهن پرکن خود را اینجا می نویسم.
همین!

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

شنیده بودم خانم ها از سن 30 سال به بعد الزایمر می گیرند ! آن هم نه از یک منبع موصق(؟) که از همین کل کل های زنانه مردانه!!! که اهمیتی هم ندادم... ولی حالا در سن بیست و چند سالگی مگر می شود از الزایمر سخن گفت؟؟؟

موضوع کمی ترسناک می شود وقتی حافظه ات یاری نمی کند تو را. مخصوصا آن کوتاه مدته. در حد چند دقیقه جوابت می کند و سرگردان ...

ترسناک تر وقتی می شود که از کنار جدول های خیابان راه می روی نه از پیاده رو – یک نوع سادیسم محسوب شود شاید، ولی ما می گذاریم پای علاقه های "همینجوری دلت میخواد"  - و دقیقا یادت می رود که باید از کنار خیابان راه بروی نه از وسطش! – البته راه رفتن وسط خیابان هم یکی دیگر از علاقه های "همینجوری دلت میخواد" است ولی هنگامی که خلوته خلوت است مثل ساعت های 4و 5 صبح نه وسط شلوغی و بدو بروها – بعد ویراژ یک ماشین از کنارت یادت می آورد که وسط خیابانی....

می خواهی این وضعیت را تغییر دهی و از چند بار مرور کردن خودت را خلاص کنی. راحت بگویم می خواهی یکجورهایی مطمئن شوی همه ی اینها از دلمشغولی و ذهنمشغولی است. سوار اتوبوسی می شوی که فقط برای یک لحظه تابلوی مقصدش را دیده ای و بر هوس دوباره دیدن و پرسیدنت پا می گذاری. درست در وسط کشمکش های ذهنی ات راه را از مسیر دیگری می رود. کله ات داغ می کند یعنی راستی راستی حافظه تعطیل؟؟؟؟؟؟ سر کج می کنی از کسی مقصد اتوبوس را می پرسی، او بیشتر از تو گیج می زند ظاهرا !!! از کسی دیگر می پرسی. مقصد تو را می گوید. می گویی پس این مسیر ؟!؟! می گوید راه اصلی را بسته اند مگر نمی دانی؟؟؟ و تازه یادت می آید که مدتی هست که این مسیر را نیامده ای ....

و آخر سر هم نمی فهمی آلزایمر در بیست و چند سالگی ؟؟؟؟؟

 

پ.ن: همه ی اینها در صورتی است که فکر می کنی شماره ای را که فقط دوبار شنیدی را ممکن نیست یادت باشد ولی دستت که به شماره ها می رود، درست می گیری!!!o_O

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۲۷
باران

نظرات  (۱)

سلام . من یه همکاری دارم بنده خدا وقتی برنامه می نویسه همه چی یادش میره ! یعنی خودش تعریف می کرد یه روزی دنبال تاریخ تولد خودش می گشته یا اسم بهترین دوستش ! اولا یه کم باورم نمی شد :) بعدا گفت رفته دکتر بهش گفته یه چیزایی رو حفظ کن گهگاه اگه اشتباه نکنم و هی مرور کن مثل شعر و ...
والا ما که حواس مون هر جا پرت میشه یه عده همیشه در صحنه هستن میگن ع ا ش ق ی :)) فکر کنم وقتشه دیگه عاشق بشم منتظرن :| حالا باران جان ع ا ش ق ی خواهر من ؟! رو راست باش :))
پاسخ:
=))
سلام.
شعر، هوووم. دوس می دارمش و هر چیزی که گیرم بیاید و خوشم بیاید می اندازمش گل گردن حافظه ام.
شما هم که حرف مان جان ما را می زنی. در هر لحظه که این مدلی می شوم می گوید ع ا ش ق ی!!! والا خودم هم نمی دانم! اگر هستم بگویید، من طاقتش را دارم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی