دونات

دونات

روزانه نوشت های ذهن پرکن خود را اینجا می نویسم.
همین!

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

28- مرگ نزدیک است، نزدیکِ نزدیک

دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۰۴ ب.ظ

گاهی مرگ را انقدر دور می بینیم که انگار نیست

که انگار برای ما نیست

که انگار ...

حال انکه مرگ انقدر نزدیک است که باورش نمی کنیم.

وقتی ...



ذهنم خالی است 

دلم خالی تر

خالی از نبودنت

باور نمی کنم نباشی

باور نمی کنم که وقتی با ذوق می آییم خانه ات

دیگر تو نباشی که رو به روی در به انتظار ما باشی

چگونه باور کنم رفتنت را

می بینی

راحت رفتی

فکر ان پیرمرد را نکردی

ندیدی صبح ها بی قراری ات را می کند؟

یادت هست؟

تا نمی امدی صبحانه را شروع نمی کرد...

چقدر دلم برایت ...

زبانم نمی چرخد، ذهنم قبول نمی کند که دیگر ...

چشمانم هم مجال نمی دهند حرف بزنم

چه کردی با ما؟؟؟؟

ولی همین که دیگر مریض نیستی خوب است ...

دیگر سختی هایت تمام شده خوب است ...

ولی با خاطره هایت چه کنم؟؟؟؟

نامم را که صدا می کردی ...

طور دیگری که احوالم را می گرفتی

سفارشی هایت ....

دلم برایت ...

عیدها خانه ات ...

بدرقه کردن هایت ...

تلفن هایت ...

وای وای وای

اصلا قرار نبود اینها نوشته شود

می بینی چه کردی با من؟

اختیار دل و عقلم را با هم بردی ...

دلم برایت ...

یعنی دیگر ...


+ مادربزرگ عزیزم دعایمان کن،همراه و همسفر دنیایت را بیشتر.

++ اگر دوست داشتید با فاتحه ای روحش را شاد کنید. سپاس.

+++ دلم برایت ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۱۱
باران

نظرات  (۱)

روحش شاد
پاسخ:
ممنون.
روح رفتگان شما هم شاد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی